غروب جمعه شد آقا دلم دوباره گرفت
نمایه خط به خط افتاد غلط شماره گرفت
به نام سیصدو سیزده کسی نبود اما
ز رو ضه های محرم سراغ چاره گرفت
مدار نصف جهان را به رمز ششصد بار
رقم زدم که نگاهم به جمع قاره گرفت
شکسته بال و پر اما زموج آه و عطش
سراغ خانه ی دل را ز قلب پاره گرفت
صدای کوبه ی تسکین ز اشک بینایی
تمام حکم جهان را به یک اشاره گرفت
کلید باب نجاتم به نام یزدان بود
نه آنکه شیخ اتابک به اسخاره گرفت
غروب جمعه شد آقا دلم دوباره گرفت
نمایه خط به خط افتاد غلط شماره گرفت
به نام سیصدو سیزده کسی نبود اما
ز رو ضه های محرم سراغ چاره گرفت
مدار نصف جهان را به رمز ششصد بار
رقم زدم که نگاهم به جمع قاره گرفت
شکسته بال و پر اما زموج آه و عطش
سراغ خانه ی دل را ز قلب پاره گرفت
صدای کوبه ی تسکین ز اشک بینایی
تمام حکم جهان را به یک اشاره گرفت
کلید باب نجاتم به نام یزدان بود
نه آنکه شیخ اتابک به اسخاره گرفت
غروب جمعه شد آقا دلم دوباره گرفت
نمایه خط به خط افتاد غلط شماره گرفت
به نام سیصدو سیزده کسی نبود اما
ز رو ضه های محرم سراغ چاره گرفت
مدار نصف جهان را به رمز ششصد بار
رقم زدم که نگاهم به جمع قاره گرفت
شکسته بال و پر اما زموج آه و عطش
سراغ خانه ی دل را ز قلب پاره گرفت
صدای کوبه ی تسکین ز اشک بینایی
تمام حکم جهان را به یک اشاره گرفت
کلید باب نجاتم به نام یزدان بود
نه آنکه شیخ اتابک به اسخاره گرفت